جرعه بیست و یکم
دختر عزیزم ما امروز 33 هفته و 5 روزه که با همیم. روز ها خیلی زود می گذرن ، علتش هم شیرین و زیبا بودن این روزهاست. در این روزهای زیبای پاییزی توی پوست خودم نمی گنجم انتظار اومدنت خیلی شیرینه مامان جان. اصلاً واسم خسته کننده نیست نمی خوام این روزها تموم بشه چون مطمئنم بعد ها حسرت این روزهای قشنگو می خورم . دوست دارم همین ساعت های 33 هفتگیتو ! دوست ندارم بزرگ بشی می خوام از لحظه لحظه های بودنت لذت ببرم. بزرگ شدنتو رشد کردنتو ، کامل شدنتو ببینم. هیچ لذتی بالاتر از مادر بودن برای من نیست ، مطمئنم اگه دکترامو می گرفتمو استاد دانشگاه هم می شدم اینقدر کیف و حال نمی کردم که الان از وجود تو نصیبم شده !
حالم مثل همیشه خوبه! روند رشد وزنم کمتر شده خدارو شکر دارم کنترلش می کنم
نمی دونی عزیزم که این روزها خرید برای تو چه لذتی داره! دوست دارم تمام وقتمو پولمو و هر چی که دارمو صرف تو کنم ! فکر کنم مادر شدن بهم بیاد ! اون هم مادر تو شدن.
چند تا عروسک برات دوختم عزیزم خواستم عکسشو بزارم تا یادگاری بمونه واسمون!
و روی لباس سر همیتو که خیلی ساده بودو واست تزیین کردم و این قلب ها رو روش دوختم !
این هم پشتش عزیزم
واست کلی دارم گل سرو و پیکسل های رنگی رنگی درست می کنم ! آخه شما دخمل قرطی من هستید !! بله
این روزها شکمم به طور خنده داری به این طرفو آن طرف می رود!!! انگار شما ورزشکار خوبی می شوید.
دوست داریم یک عالــــــــــــــــــــــــمه