بوی حریره بادوم می یاد...
شش ماهگی سنیه که چهار روز دیگه واردش می شیم. ماهی کوچولوی خونه ما نیم سال از زندگیت گذشت و من خوشحالم از این بزرگ شدنت. سال اول زندگی پر از شیرینی هاست هر روز یک کار جدید هر روز یک پیشرفت تازه.. کاش مامانی می تونستم از تو یاد بگیرم ازین که هر روزم با روز قبلم متفاوت باشه و ازین روزمرگی رها شم . دختر نازم من با تو متولد شدم با تو بزرگ شدم و حالا احساس شش ماهگی می کنم. دوس دارم از دریچه چشمای تو به زندگی نگاه کنم با تو بزرگ شم راه رفتن و بازی کردن یاد بگیرم، خوشحال شدن با یک بهانه ساده با یک عروسک رنگی... یا از یاد بردن یکباره غم هام و خندیدن به اونها.... تو برام پر از درسی پر از تلنگری. فقط باید چشم ها و گوش هامو باز کنمو. ببینم و بشنومت....