ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 15 روز سن داره

«مادرنوشت»

جرعه شانزدهم

فرشته نازنین من ! سلام    دلم واسه نوشتن برات خیلی تنگ شده بود آخه خیلی وقته که واست ننوشتم عزیزم.  دخترم ما الان 25 هفته و 2 روزمونه نصف بیشتر راهو با کمک خدای بزرگ طی کردیم ایشالا 15 هفته باقی مونده رو هم به خوبی طی کنیم .  این چند هفته که واست ننوشتم خیلی اتفاق های خوب افتاده . من دفاع کردم و فارغ التحصیل راحــــــــــت شدم و فقط به شما فکر می کنمو بس. هر چند که خیلی این چند روز اذیتت کردم کلی پله بالا و پایین رفتم تا امضا بگیرمو کارای فارغ التحصیلیمو بکنم . البته همه که شما رو می دیدن کلی کمکم می کردن و کارامو راه می انداختن. البته بابای مهربونت هم خیلی خیلی کمکم کرد با هم یک هفته سمنان بودیم 3 روز وسطش هم رفتی...
18 آذر 1392

جرعه پانزدهم

دختر نازنینم سلام . ما الان 20 هفته و 4 روزمونه.خدا رو شکر نصف راهو به سلامتی طی کردیم .فکر کنم حالت خوب خوب باشه چون تکون های شیرینت بد جوری خبر از وجود سالمت به من می ده و این فکر به ذهنم می رسه که چه قدر واسه اومدن به این دنیا  ذوق و شوقی داری .  دختر نازم این عکس شماست توی هفته 18 بارداری زمانی که جنسیت شما مشخص شد که  یک دخمل نازید. تقریبا دوفته پیش.   عکس سمت راست نیمرخ سر و بالاتنه شماست ولی عکس سمت چپ رو نمی دونم. 2 ، 3 روز پیش واسه کارهای قبل از دفاعم با خاله شیوات ، دوست خوبم به سمنان رفتیم .اون هم با قطار . قبلش خیلی استرس داشتم چون از زمان بارداریم دیگه سمنان نرفتم و می ترسیدم نکنه اتفاقی واست بی...
18 آذر 1392

جرعه هفدهم

سلام دختر نازم . خواستم خیلی زود این خبر خوبو بنویسم . بالاخره من و پدرت به نتیجه رسیدیم و اسم نازنین شما بعد از ماه ها جستجو انتخاب شد. و اون هم اسمی نیست جز نام  « ستیــــــــــــــــــــــــا».  یکی از دلایل انتخاب این اسم یکی کمیاب بودنشه و کوتاه بودنش. و البته معنای قشنگی که هم به فارسی و هم عبری و هم اوستایی که داره و از همه مهمتر به خاطر این که از القاب خواهر امام رضا، حضرت معصومه هستش و این که من خیلی امام رضارو دوست دارم و بهش ارادت خاصی دارم بوده. امیدوارم تو هم مثل حضرت معصومه بانویی بلند مرتبه و پاکدامن باشی و صفات خوبشو مثل اسمت بتونی کسب کنی . دوست دارم کمی با این ...
18 آذر 1392

جرعه چهاردهم

سلام گل مامان  الان 18 هفته و 6 روزتو و فردا وارد هفته 19 می شیم. اومدم بگم که بالاخره دیشب ما فهمیدیم که شما چی هستید؟ بله بله شما دختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــر ناز منید! اگه بدونی چه قدر خوشحال شدم وقتی شنیدم دخملی . الهی قربونت بشم من. اصلا از دیروز 1000 برابر عاشقتر شدم. تکون هم که می خوری و دل ما رو همش می بری! دختر 16 سانتی متری من. چه بدن خوشکلی داشتی مامانی  . بابات که داشت از ذوق مرگی میمرد هر دو فهمیدیم که هردومون دختر بیشتر دوست داشتیم واسه بچه اول ولی به روی خودمون نمی آوردیم.  نفس منی دختــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ...
18 آذر 1392

جرعه سیزدهم

سلام عزیز دلم. الان در 18 هفته و 2 روزگی هستیم. داری کم کم بزرگ می شی ها . این لحظه ها مثل برق می گذره  حیف آخه می گن باید قدرشو خیلی بدونم اما نمی دونم واقعا ازش استفاده می کنم یا نه . نمی دونم چرا قبلا بیشتر باهات حرف می زدم الان یک هفتست که خیلی باهات صحبت نکردم با این که داره شنواییت دیگه تکمیل می شه. تصمیم دارم برم برات کتاب قصه بخرم و هر شب برات بخونم قرآن رو هم مرتب تر برات بخونم الان از ماه رمضون دیگه همه چی تعطیل شده. توی یک وبلاگ نوشته بود که یک حدیث داریم از پیامبر که خوندن سوره الذاریات زایمانو آسون تر می کنه وسوره العصر نی نی رو با صبر و تحمل می کنه.  راستی جواب آزمایش غربالگریت اومد گلم خیلی سالم بودی تازه دکترت...
18 آذر 1392
1