ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 14 روز سن داره

«مادرنوشت»

جرعه ششم

سلام مامانی !  چه طوری ؟ من تازه یک چیزی فهمیدم! فهمیدم که تو یکی دو روزه که بند نافت و جفت تشکیل شده و من هر چی می خورم تو هم می خوری!! یعنی بعد از 15 تا 30 ثانیه وارد  بدن تو می شه! البته هنوز حس چشایی نداری عزیزم ! ولی بازم خیلی حس با نمکیه! روز ها خیلی دیر می گذره و البته سعی می کنم که زیاد روز ها رو نشمارم اما نمی شه! انگار همش درجا می زنم. فکر می کنم تو یک ساله یا شاید هم بیشتر که توی بدن منی! اما در حقیقت تنها تقریبا یک ماهه! دوست دارم زودتر 21 خرداد بشه و برم پیشه دکترت تا واسم سونوگرافی و آزمایش بنویسه. که هم  صدای قلبتو بشنوم و هم از سلامتیت با خبر شم! تا این جا حالم خیلی خوبه حالت تهوع نداشتم فقط دو روز یعنی امیروز ...
18 آذر 1392

جرعه هفتم

سلام  عزیزکم! حال و احوالت چه طوره؟ تقریبا یک هفتست که حالم زیاد خوب نیست  البته این واسم خوشحال کنندس چون اینجوری بیشتر وجود نازنینتو حس می کنم. توی یک پژوهش هم نوشته بود بچه هایی که مادرشون در دوران بارداری تهوع تجربه می کنن بچه های باهوشی می شن . البته خدارو شکر که دو روزه بهترم .صبح ها با حالت تهوع از خواب پا می شم همون جا زود کمی نون خشک می خورم اگه موفق بشم بالا نمیارم و پیروز می شم البته دو روزه تونستم اما گاهی نون خشک و بیسکوییت هم افاقه نمی کنه! بوی غذا هم حالمو بد می کنه!این مورد تجربه خیلی جالبیه همیشه با خودم می گفتم چه جوری می شه خانومای باردار از بوی غذاهای خوشمزه خوششون نمیاد؟؟ اصلا مگه می شه. دیدم آره منی که واسه مر...
18 آذر 1392

جرعه پنجم

سلام نازنینم! قشنگترین موجود خدا!! تویی که حدود یک ماهه که مهمون دل منی و دنیات خیلی کوچیک تر از اونیه که فکرشو می کنم!کل دنیای تو شاید به اندازه رحم من باشه خیلی کوچیک! نمی دونم ازون تو در مورد این دنیای بیرونی چی فکر می کنی! نمی دونم خوشحالی یا ناراحت ؟ کدوم یکی واست قابل ترجیحه اینکه توی اون دنیای آروم و ساکتو قرمز بمونی  یا منتقل شی به این دنیای پر هیاهو و رنگارنگ! ؟ فقط اینو بدون که بعد از انتخابت هیچ راه برگشتی نخواهی داشت! زندگی کردن می شه تنها راهت ! اما نه این که فکر کنی تنهایی ، نه این که من منتظرت نیستم، یا نه این که فکر کنی اینجا جای بدیه! نه عزیزکم زندگی خیلی قشنگتر از اون چیزیه که تو داری الان تجربه می کنی یا از ...
18 آذر 1392

مراحل زایمان

زايمان به سه مرحله كلي تقسيم مي شود : مرحله اول كه دردهاي زايماني شروع شده و پيشرفت مي كند تا رحم آماده خروج نوزاد شود. مرحله دوم كه در آن خروج نوزاد و تولد اتفاق مي افتد. مرحله سوم كه جفت خارج مي شود. مرحله اول يا دردهاي زايماني فاز ابتدايي فاز ابتدايي فازي است كه در آن رحم به صورت منظم منقبض مي شود. اين انقباضات بر خلاف انقباضات براكستون هيكز كه نا منظم و بي درد هستند، به تدريج دردناك مي شوند.  وقتي كه گردن رحم شروع به باز شدن مي كند، وضعيت آن در لگن تغيير مي كند و به سمت جلو آمده و نرم مي شود. براي اينكه بتوانيد تفاوت اين دو را بهتر درك كنيد نوك بيني خود را لمس كنيد، سفت و عضلاني است؛ حالا لبهاي خود را لمس كنيد، ن...
16 آذر 1392

جرعه بیستم

سلام به دختر عزیزم. ببخشید که خیلی وقته برات ننوشتم. این روزها دارم هر روز سنگین تر و تنبل تر می شم ولی خیالت راحت حالم خیلی خوبه .بارداریم واقعا راحت بود تا اینجا .چون شما خیلی دختر خوب و نازنینی بودی اصلا مامانتو اذیت نکردی .الان 32 هفته و 3 روزمونه . ستیا جان تا رسیدن به تو 53 روز مونده   باورم نمی شه مامانی. یعنی کمتر از دوماه دیگه!!! قبلاً یکی رو که می دیدم 8 ماهه بارداره می گفتم اوه چه زیاد چه جالب باورم نمی شه که منم روزای آخر بارداریمو سپری می کنم. خیلی این روزامو دوست دارم خیلی . خیلی حس عجیبیه  . دخترم ایشالا خودت هم یک روزی مادر می شی  و متوجه می شی که مادر شدن ، و مادر بودن چه قدر لذت بخشه . وای نفس من، عشق ...
1 آذر 1392

مادر

كودكي كه آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسيد ؟ ميگويند فردا شما مرا به زمين مي فرستيد، اما من به اين كوچكي و بدون هيچ كمكي چگونه مي توانم براي زندگي به آنجا بروم ؟ خدا پاسخ داد: از ميان بسياري از فرشتگان ، من يكي را براي تو در نظر گرف ... ته ام . او در انتظار توست و از تو نگهداري خواهد كرد. اما كودك هنوز مطمئن نبود كه ميخواهد برود يا نه ! اينجا در بهشت، من كاري جز خنديدن و آواز خواندن ندارم و اينها براي شادي من كافي هستند. خداوند لبخند زد و گفت : فرشته ي تو برايت آواز خواهد خواند و هر روز به تو لبخند خواهد زد. تو عشق او را احساس خواهي كرد و شاد خواهي بود. كودك ادامه داد ؟ من چطور مي توانم بفهمم مردم چه ميگويند ...
10 مرداد 1392