تاتا نی نی
این روزها منمو یک سیزده ماهه شیرین تر از عسل. با این که زمستونه ولی هوا خیلی بهاریه و این واسه منه مامان که همیشه منتظر هوای خوبم خیلی عالیه ولی از یک طرف هم ازین که از برف و بارون خبری نیس حس خوبی به آدم نمی ده.
دخترک تاتی تاتی کن من هنوزم که هنوز جرات نمی کنه بدون از چیزی گرفتن راه بره. ولی کلی با شتاب راه می ره وقتی دستشو می گیرم و کلی هم می خنده. خیلی خیلی هوشیار تر از قبله و طرز فکرش نسبت به گذشته پیچیده تر شده . مرحله دوم رشد روانی جنسی که فروید اسمشو مرحله مقعدی گذاشته این که بچه ها از نگه داشتن و یا تخلیه مدفوعشون لذت می برن. 1تا 3 سالگی. حالا به اون لذت نمی دونم رسیده یا نه اما این روزها همش به دنبال جاهای خلوت و دنجه. همش می ری توی شومینه می شینه و تمرکز می کنه رو جیش دو ، یا میری پشت تلویزیون. پایان امسال چه کارها و چالش های جالب و شاید دشواری خواهم داشت عمل از پوشک گرفتن و از شیر گرفتن. که هر کدوم چه تاثیرات عمیقی روی شخصیتش داره.البته الان بهتره ننویسم و موقع خودش در موردش صحبت کنم.
وقتی سفره انداخته می شه کلن ستیا حمله می کنه گاهی چیزهای خطرناک مثل چاقو یا چیزهای داغ مثل قابلمه غذا روی زمین هستش و من دستپاچه می شم و واقعا هر چی با قاطعیت و یا صدای بلند می گم نــــــــــــــع گوشش بدهکار نیست اصلا نمی شنوه و دست می زنه و به کارش ادامه می ده،گاهی به چیزهایی که خیلی داغ نیست می زارم دست بزنه تا داغی و حس بدشو حس کنه و معنی جیزو بفهمه . این مسئله منو به فکر واداشت این که من یک چیزهایی رو می بینم یک چیزهایی رو می دونم مثل برندگی چاقو یا داغ بودن سوپ، که اون واقعا نمی دونه، و تجربه نکرده و وقتی بهش می گم نکن متوجه خطرهاش نیست و فکر می کنه که همین جوری از سر قدرت می گم. این دقیقا داستان یک مادر و پدره که با دختر یا پسر جوون یا نوجوونشون بحث می کنن و بهش هشدارهایی رو می دن که فلان کار خطرناکه !! یک چیزی رو می بینن که فرزندشون نمی بینه. کاش زمانی که ستیا نوجوون شد همین طور بهش نزدیک باشم و پیام هایی رو که بهش می دمو به عنوان یک دوست خیرخواه نه یک مادر کنترل گر و دارای قدرت از من بشنوه و در نهایت خودش تصمیم درستو بگیره.
خدای بزرگ همه آدم های بزرگ و کوچک، مواظب همه بچه ها باش هوای همه مادرها رو داشته باش
الهی آمین