روزشماریک سالگی
روزشماریک سالگی این حقیقت داره آیا؟ یعنی میوه دلم تو یک ساله داری می شی و من در حیرتم که این عقربه های ساعت با چه شتابی دور هم می چرخن. هر وقت بالای وبلاگ نگاه می کنم و اون بالا می نویسه 11ماهو چند روز، یک جوری می شم خیلی داره زود می گذره و من عاشق تک تک لحظه های یک سالگی تم خوب داری مامانی بزرگ می شی وقتی که کنارم دراز می کشی که شیر بخوری قدت به زانوهایم می رسه
. تازگی ها قلدر هم شدی یعنی زورت زیاد شده چیزی که می خوای رو اگه بهت ندن دادو بیداد می کنی که تو این مواقع سعی می کنم حواست به چیز دیگه ای پرت کنم. یک هو تو اوج دادو هوار، ساکت می شی و زودی حواست به وسیله جدید پرت می شه. این که گوشیم سوخته و 1000عکس شما هنوز تکلیفش معلوم نیس 
ناراحتم می کنه و همش یک حسی دارم که این لحظات کودکی داره می گذره و من هیچ ثبتش نکردم.
یک هفته بود که طی عملیاتی تصمیم گرفتم به درس خوندن جدی تر برسم تو این دو ماه باقی مانده به کنکور، بهترین راه حل رفتن هر دو نفرمون به طور هر روزه به خونه مامانم بود. که هم تو پیش من باشی و هم من بتونم جدی تر و طولانی تر درس بخونم. خدا رو شکر که یک هفته موفق بودم و خیلی خوب بود روزی شیش ساعت حداقل می خوندم و روحیه تو هم عالی تر شده بود. چون هم من کنار ت بودم هم کلی با خاله صبا و مامان و بابا بازی می کردی و خیلی بیشتر کیف می کردی از این که خونه تنها باشی. اما از همان هفته گذشته هر روز یک مسئله پیش میاد دندون کشیدن من، و دردهای طولانی اون تا چند روز، یک سری اتفاقات خوب دیگه در خانواده، و... که ما این درس خوندن رو همین طوری منتظر گذاشتیم
. ازین که روی خودم فشار نمی یارم یا خودمو واسه عقب موندن سرزنش نمی کنم خوشحالم، چون واقعا در هر شرایط تلاشمو می کنم و اگر شرایط دیگه مساعد نباشه به خدا می سپارم و دلم آرومه. نمی شه همیشه محیط رو کنترل کنیم و باب میلمون کنیم تا با ساز ما برقصه، دخترم همیشه انعطاف پذیریه که باعث می شه ما آرامشمونو حفظ کنیم و در هر شرایطی بتونیم آدم سازگار و خوشحالی باشیم و برای اطرافیانمون یاری گر و همراه باشیم . من این انعطاف پذیریم خیلی به سودم بوده عزیزم، تو زندگی مشترک، تو زندگی تو خوابگاه، تو همه چی کلا سعی کن آدم آسونی باشی و البته تلاشگر. مهم نیس بعدها چه نمره ای بگیری یا چه رتبه ای یا تو هر مسابقه ای چه جایگاهی داشته باشی برای من تنها تلاش و سعی تویه که مهمه و منو راضی و خشنود می کنه
.
این روزا تو خونه مامانم به خاله صبات می گم که چه طور باهات رفتار کنه اونم کلی داره مامان بودنو تمرین می کنه خیلی خوبه که خاله کوچولو داری. خاله با تفاوت سنی 10سال
.
خاله صبا: ستیا خیلی بدی دیگه دوست ندارم همه قندارو چپه کردی
ستیا:
من:صبا نگو تو بدی، بگو کارت بده
خاله صبا:آخه این جور نمی فهمه باید ناراحت بشه باید بهش بربخوره که دیگه انجام نده این جور فکر می کنه من دارم بهش محبت می کنم تحویل نمی گیره حرفامو.
من:
همیشه به کار های بد ستیا اشاره کن نه شخصیتش. بچه آسیب می بینه این طوری
صبا: نخیر این طوری بهتر جواب می ده شما خودتون رو من این طوری امتحان کردین 
من:
