شش ماهگی با چاشنی واکسن
سلام به توت فرنگی قلقلی ام. بله بله دخترم شیش ماه از عمرت گذشت و نیم ساله شدی. امرو ظهر رفتیم برای مراسم واکسن زنون درمانگاهی که نزدیک خونمونه. استامینوفنتو خوردی و راهی شدی. وای مامانی این دفعه خیلی بیشتر حواست بودو می فهمیدی وقتی گذاشتنت قدتو اندازه بگیرن همش غر می زدی انگار فهمیده بودی که چه خبره. یک پاتو که سوزن زدن وای چنان گریه از ته دلی کردی که نگو بعد هم پای دیگه. جیغ بلند و گریه من هم که تجربه داشتم از دوبار قبل زود بغلت کردم و زود آروم شدی آخه دفعه های پیش دست و پامو گم می کردم. بعدش دیگه آروم شدی سوار ماشین شدیم راهی خرید واسه خونه. این هم تو ماشین خندون
بعد هم انگار استامينوفن اثر کردو گیجو ویج شدی
رفتیم خونه کمی بی حال بودی و حوصله نداشتی باباییت هم واسه شش ماهگیت دو تا جوجوی بوقی خریده بود تو هم استقبال کردی. البته اینجا اصن حال نداشتی تورشو هم باباییت گذاشت روسرت واسه خنده
این هم از فرنی شما که با بادوم ارد برنجو آب و شکر درس شده و مثل همیشه علاقه مندی به خوردن
این هم ستیا آماده برای رفتن به افطاری
توت فرنگی من خیلی دوست دارم. خدایا تو این روزای قشنگ و پر برکتت کمکمون کن بهت نزدیک تر شیم و مواظبمون باش. ممنونم ازت برای معجزه ای که شش ماهه شده.