ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 17 روز سن داره

«مادرنوشت»

تو هم دعوتی

1393/5/5 2:31
نویسنده : مامان ستیا
486 بازدید
اشتراک گذاری

از خوشی های روزگار همین بس که یک روز با زنگ در بیدار می شی و یک آقایی مثل پستچی از پشت آیفون می گه دعوت نامه حضرت، تشریف بیارید پایین.  بله ما رو امام رضای مهربون دعوت کرده خونش افطاری. و تو نمی دونی با چه سرعتی چادر سرت می کنی چهار طلقه رو پایین می آی. یک سورپرایز خیلی خووووب.  تاریخش هم مال همون روزه. ناخود آگاه یاد این آهنگ قشنگ می افتی:

تو این حس و حال عجیب و غریب 

دوتا بال داری که رو شونته

تو از هر مسیری بری می رسی

تو از هر مسیری بری خونته

از این سفره ها معجزه دور نیست

ببین دست دنیا تو دست منه

دعا می کنم تا اجابت بشه

 دعا می کنم چون دلم روشنه

من از دست بارون به دریا زدم

به بارون و به آسمون دعوتی

چه مهمونی باشکوهی شده

تو این لحظه هایی که هم صحبتیم

 

دخترم ما به مهمونی امام رضا رفتیم و خیلی همه چیز زیبا بود و وصف نشدنی فرشته

 

پسندها (1)

نظرات (5)

مامان محمد عارف
5 مرداد 93 3:20
خوشبحالتون .... التماس دعای شدید
مامان بردیا اریایی
12 مرداد 93 19:00
زیارت قبول ستیا خانم ناز مارو هم دعا میکردین
♥پرنیان♥مامان متین
19 مرداد 93 22:37
خیلی قبول باشه...
مامان بردیا اریایی
21 مرداد 93 8:05
پس کحایین اخه چرا واسمون از ستیا عکس نمیذارین اخههههههههه
مامان ستیا
پاسخ
الهی مرسی از مهربونیت خاله جون چشم
مامان بردیا اریایی
28 مرداد 93 15:47
هنوز نیومدین که ما چقدر بیایم و بی خبر برگردیم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟