یه دو سه
امروز ستیا جون ما رو از خواب بیدار کرد. اون هم با یه دو هه. که همون یک دو سه خودمونه که هر روز باهش بازی کردیم. خیلی ذوقیدیم منو باباش چون خودش بی مقدمه گفت.
دیروز هم منو خیلی خوشحال کرد. ازش پرسیدم مامان جون چی می خوری؛ بلند گفت به به... چه حسه خوبیه وقتی رشد و پیشرفت موجودی رو می بینی که از خودت اومده به این دنیا.. که اول یک سلول یک میلیمتری بوده و تو کم کم بزرگ شدنشو بال و پر گرفتنشو می بینی و لذت می بری و زیر لب با خودت می گی فتبارک الله احسن والخالقین. اینو زمانی می گم که می رم پست های همین روزا رو تو پارسال می خونم و می دیدم که با یک تکونش تو دی دلم چه شور و شعفی به دلم میوفتاد و حالا اون موجود دوس داشتنی قدم برمی داره و راه رفتنو تمرین می کنه، صحبت کردنو با کلمات؛ دَدَر، بابا، ماما، داکی، دتی، نَ نَ، به به، یه دو سه و نع... تمرین می کنه. لبخندهای معنی دار می زنه، موقع بی توجهی بهش جلب توجه می کنه، موقع شنیدن آهنگ نی نای می کنه، وقتی می زاریش جایی تا برگردی دل کوچیکش برات تنگ می شه، معنی نع رو می فهمه و حتی گاهی ادای تو رو درمیاره، بغل تو رو به همه دنیا ترجیح می ده.... از خدا چی می خواد آدم وقتی توی خونت هر روز و هر ثانیش معجزه جاریه و باید هر ساعتش سجده کنی برلی پروردگارت. خدایا کمکم کن که این نعمت هات همیشه در چشمم بدیع و بزرگ باشه و مبادا همه چیزو یک امر خیلی طبیعی و معمولی ببینم. یادم بیار که کودکم چگونه بوده و حال چگونه شده.
شادی های من افزون شده با یک خبر؛یکی از بهترین هام مشمول همین معجزه شده و تو راهی داره، این توراهی دوس داشتنی حتما از هم بازی های خیلی خوبه دخترم می شه و من خوشحالم خیلی از تنها نبودن دخترم و از جاری شدن برکت و رحمت و نعمت توی خونه یکی از نزدیک ترین هام. خدایا حافظشون باش تا آخر این مسیر و این چوچولوی دوس داشتنی رو فرزندی سالم و صالح برای پدرو مادرش قرار بده.
آمین یا رب العالمین
در حال کشف دنیای اطرافم هستم، خودمو درآینه می بینم
پای چروووک بعد از حموم
قابلمه بازی یکی از سرگرمی های من