ستیا جونستیا جون، تا این لحظه: 10 سال و 3 ماه و 7 روز سن داره

«مادرنوشت»

یادآوری با طعم تلخ

1394/3/12 0:32
نویسنده : مامان ستیا
630 بازدید
اشتراک گذاری

بی مقدمه می گم

که این روزها تجربه عشقی رو دارم که هیچ وقت به عمرم نداشتم

آخ که هیچ قصه ای هیچ فیلمی هیچ کتابی نتونسته زیبایی واقعی مارانه ها رو به تصویر بکشه...

وقتی خسته و شاید نا امید از برنامه هات یک گوشه ای می شینی و نفس عمیقی می کشی و با خودت می گی: نشد ، نشد که بشه'، هیچ انرژی هم برات باقی نمونده و حکم سربازی رو داری که از یک جنگ سخت برگشته، اما زمان اون قدر بهت فرصت نمی ده که تو خودت باشی و بیشتر غرق شی تو تفکراتی که کمی غمناکه .یک فرشته کوچولو با بدن نرم و لطیفش با موهای فرفری قهوه ایش سرشو می زاره رو پاهات... نازت می کنه و چند بار پشت سر هم می گه مامان مامان مامان

یهو از خودت میای بیرون ...آها...  تویی مادر... مرسی مرسی که یادآوری کردی

ممنونتم که یادم آوردی خوشبخت ترینم با حضور تو با وجود گرم تو

محکم توی بغلم فشارت می دم ، اشک گوشه چشمم حلقه می زنه

گور بابای دنیا همین که دارمت یک دنیااااست برام

مرسی که هستی 

 

پسندها (4)

نظرات (0)